روز یکشنبه ۲۸ بهمن، از برگزاری مراسم ترحیم پوران شریعت رضوی، همسر علی شریعتی در حسینیه ارشاد خودداری شد. مسئولان به خانواده آقای شریعتی و عزاداران اعلام کردند «به آنسوی خیابان شریعتی برویم تا برای این مؤسسه مشکلی پیش نیآید».
وقتی در زمستان ۱۳۴۵ ساخت بنای آن به پایان رسید، شکل و شمایلش برای مذهبیها و روحانیون “غریب” بود. حسینیه ارشاد نخستین مکان مذهبی به شمار میآمد که در آن مذهبیهای ایران قرار بود به جای زمین روی صندلی بنشینند.
مسئله صندلیهای حسینیه، از هنگام تأسیس تا آبان ماه ۱۳۵۱ که با دستور مستقیم محمدرضا شاه پهلوی درش بسته شد، یکی از دردسرهای گردانندگان این نهاد به شمار میرفت.
هم روحانیون سنتی حوزه هم متفکران سنتگرایی همچون سید حسین نصر، همگی به چیدمان حسینیه نقد داشتند. منتقدان حسینیه ارشاد را یا تقلیدی از “کلیسا” و “کفار” میدانستند یا نشانهای از نفوذ اهل تسنن در میان شیعیان.
احمد خمینی و احسان شریعتی و عزاداران در اعتراض به عدم اجازه ورود به حسینیه ارشاد، “نماز میت” پوران شریعت رضوی را در پیادهروی کنار این حسینیه خواندند
بحران نشستن روی صندلی آنقدر بالا گرفت تا سرآخر، در تالار بزرگ حسینیه ارشاد جلسهای برای پاسخ به انتقادات ترتیب داده شد. علی شریعتی، سخنران محبوب آن روزهای حوزه نیز به جلسه رفت.
آن زمان منتقدان حسینیه ارشاد میگفتند این مجموعه نه شبیه تکیه است، نه مسجد نه حتی حسینیه به معنای سنتی آن.
اما علاوه بر سر و شکل و معماری حسینیه ارشاد، تولید محتوا و شیوه ارائه آن در این مجموعه هم تفاوت معناداری با مجموعههای مشابه داشت: سخنرانانش هم روحانی بودند هم کراواتی. برنامههایش هم تفسیر قرآن بود هم برگزاری نمایشگاه هنرهای مدرن و تئاتر.
”شیعه پهلوی ”
پس از انقلاب بسیاری از حضار و سخنرانان و مدعوان حسینیه ارشاد در دهه چهل و پنجاه، در زمره چهرههای مشهور حکومت جمهوری اسلامی درآمدند، از جمله: مرتضی مطهری، محمد مفتح، علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد مهدی موحدی کرمانی، ابوالقاسم خزعلی، نوری همدانی، محمد جواد باهنر و میرحسین موسوی و غیره.
اما آنها تنها کسانی نبودند که به حسینیه رفت و آمد داشتند. بعدها روشن شد شماری از اعضای سازمان چریکی مجاهدین خلق نیز در شمار مستمعان حسینیه ارشاد بودند.
در این میان، گروهها و افراد دیگری نیز حضور دارند. افرادی چون علی شریعتی، محمد مجتهد شبستری، عباس زریاب خویی؛ متفکران متدین و نواندیشی که بعدتر در روایت غالب به عنوان جریانی نام برده میشوند که حضورشان باعث دوری روحانیون و چهرههای نزدیک به مطهری و جناحی از حوزه علمیه شد.
اگر سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۹ را دوران فعالیت و اثرگذاری مرتضی مطهری، فقیه و پژوهشگر مذهبی بدانیم، عملاً فاصله سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ را باید سالهای استقبال از علی شریعتی و سیطره او بر حسینیه به شمار آورد.
محمدرضا نیکفر، پژوهشگر فلسفه سیاسی پدیده “حسینه ارشاد” را در متن برشی از تاریخ شیعیگری در ایران قرار میدهد و آن را “شیعه پهلوی” مینامد. به توصیف او در دوره پهلوی دستگاه شیعی نظم و ترتیبی یافت و دارای بینش و منشی شد که آن را از دورههای پیش متمایز میکند. در این دوره روحانیت شیعه به صورت “یک رسته مشخص” در میآید، کوشش میکند “فضل خود را در برابر فضل جدید که با علم و روشنفکری مشخص میشد تعریف کند و مبنای اقتصادی سیاسی دستگاه خود را استوار سازد. در این دوره روحانیت شیعه جهان خارج از خود را کشف میکند.”
به توصیف آقای نیکفر، در دوره “شیعه پهلوی” ما در میان جریان دینی شیعی به طیفی برمیخوریم که “یک سر آن در حوزه سنتی است، سر دیگر جلوهای متجددانه دارد، چیزی که در ظاهر موسسه حسینیه ارشاد آشکارا به چشم میخورد. شیعه سیاسی جدید محصول امتزاج تناقضآمیز سنت با تجدد در این طیف است.”
حسینیه ارشاد و تبارش
بخشی از بنیانگذاران و مدافعان جنبش نواندیشی دینی، حسینیه ارشاد را در ادامه جریانی از نواندیشان دینی میدانند که زیر سیطره حوزه علمیه و مذهب سنتی نمیرفتند. این نهادها از دو دهه پیش از تأسیس حسینیه ارشاد در ۱۳۴۳ شکل گرفته بودند و عموماً برداشتی متفاوت از اسلام ارائه میدادند، از جمله:
-
- “کانون اسلام”، در ۱۳۱۹، به ابتکار آیتالله محمود طالقانی و مهدی بازرگان؛
-
- “کانون نشر حقایق اسلامی مشهد” در ۱۳۲۰، به ابتکار محمدتقی شریعتی پدر علی شریعتی؛
- “نهضت خداپرستان سوسیالیست” در سال ۱۳۲۲ به رهبری جوانانی مذهبی از جمله محمد نخشب و کاظم سامی؛
در این سیر تاریخی، حسینیه ارشاد عملاً محل تلاقی گرایشها و چهرههایی بود که در یک چیز اشتراک داشتند: فاصله با “قشریها” و مراجع محافظهکار.
به مرور حسینیه ارشاد جایگاه خاصی پیدا کرد. نسلی تازه از جوانان مسلمان از دل آن در آمدند که سودای مشارکت سیاسی داشتند.
هرچند، به سرعت اختلاف و تنش میان چهرهها و گرایشهای درون حسینیه نیز بالا گرفت.
اختلافات داخلی بیش از هر چیز خود را در تقابل دو چهره نشان داد: مرتضی مطهری و علی شریعتی.
علی شریعتی، متفکر مسلمانی که در سالهای ١٣٤٩ تا ١٣٥١ نامش به حسینیه ارشاد معنایی دیگر بخشیده بود، بعدها در تعریف این حسینیه گفته بود که حسینیه ارشاد یک “جریان” است.
جدال مطهری و شریعتی
شش سال نخست فعالیت حسینیه ارشاد دورانی است که در آن مرتضی مطهری در جهتگیریهای اصلی حسینیه نقش دارد. او در میانه دهه چهل، ابتدا فخرالدین حجازی، سخنران مذهبی و غیرروحانی را کنار میگذارد که نزد جوانان اقبال داشت و ساواک به او سوء ظن.
مشکل مطهری اما با شریعتی عمیقتر بود. شریعتی در حسینیه همچون دانشگاه مشهد بسرعت به شهرت میرسد. مطهری خواستار کنار گذاشتن او میشود اما با مقاومت ناصر میناچی یکی از بنیانگذاران و بعدتر مدیر مادام العمر حسینیه مواجه میشود.
سرانجام آقای مطهری و چهرههای نزدیک به او از جمله هاشمی رفسنجانی با قهر از حسینیه میروند.
آقای مطهری در نامههایی که پس از انقلاب منتشر میکند ضمن انتقاد شدید از شریعتی و آقای میناچی از پایهگذاران این نهاد، در حسینیه ادعای مالکیت میکند.
ادعای سهام و مالکیت آقای مطهری را روزنامه کیهان در سال ۱۳۸۹ نیز تکرار کرد.
اما حسینیه ارشاد در جوابیهای تند اعلام میکند هم ادعای مالکیت آقای مطهری اشتباه است هم ادعای مدیریت ایشان بر حسینیه.
حسینیه ارشاد همچنین در این متن ضمن رد ادعاهای آقای مطهری و روزنامه کیهان مینویسد: “امید آنکه روح پرفتوح آن شهید بزرگوار در عالم برزخ- ناراحت نشده باشد”.
ابزاری علیه مارکسیسم
پس از کنار رفتن آقای مطهری، چهرهها و ایدههایی در حسینیه ارشاد کار را به دست میگیرند که بعدها، روشنفکران دینی خود را وامدار آنها میدانند.
همزمان ساواک نیز با حساسیت بیشتری فعالیتهای حسینیه را دنبال میکند. سرانجام در آبان ۱۳۵۱، با تأیید محمدرضا شاه پهلوی تعطیل میشود.
در همین سالها یعنی از ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ مخالفت شماری از روحانیون نیز با حسینیه ارشاد اوج میگیرد.
رشد اسلام سیاسی و خوانش نو از متون مذهبی که در حسینیه ارشاد و به طور خاص با شریعتی اوج گرفت، زمینههایی نیز در منطقه داشت. دهه چهل و پنجاه شمسی درست مصادف با دورانی است که در منطقه نیز جنبشهای اسلام گرای ضد استعماری در حال رشد بودند.
از آنجایی در آن دوران اسلام گرایی و اسلام سیاسی رقیبی برای جنبشهای مارکسیستی به شمار میآمد، نه حکومت ایران نه حتی کشورهای غربی، برای فعالیت این نحلهها حداقل در مقاطعی ممانعت ایجاد نمیکردند.
حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر دینی میگوید با وجود اینکه ساواک و شاه میکوشیدند فعالان مذهبی و حسینیه را رقیبی برای چپها معرفی کنند اما این به معنای توطئه و همدستی مذهبیها با ساواک نبود.
‘فصلی از شروع نوشیعیگری؟’
حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر دینی میگوید حسینیه ارشاد نماد “اسلام مدرن” بود؛ آنجا برای اولین بار مذهبیها به جای صلوات برای سخنران دست میزدنند و آنجا بود که برای اولین بار هنر وارد مذهب شد.
شاید به همین خاطر بود که پس از انقلاب نیز برخی مخالفتها با گردانندگان حسینیه ادامه پیدا میکند.
آقای اشکوری میگوید در سال ۱۳۵۸ هادی غفاری و نیروهایش به حسینه حمله و آنجا را تسخیر میکنند. اما آقای میناچی، مدیر حسینیه به واسطه دوستی با محمدرضا مهدوی کنی، رئیس وقت کمیتههای انقلاب، موفق میشود غفاری و تیمش را از این مجموعه بیرون کند.
تا پیش از روی کار آمدن آقای خاتمی، حسینیه به طور سنتی تنها به برگزاری مراسم سالگرد آقای طالقانی و شریعتی و بازرگان و سحابی اکتفا میکرد.
اما بعد از ریاست جمهوری محمد خاتمی، این مکان به محل سخنرانی روشنفکران دینی و اصلاحطلب تبدیل میشود و به دنبال آن هر از چندی خبر درگیری نیروهای امنیتی با شرکتکنندگان به گوش میرسد.
به نظر آقای نیکفر این طور نیست که “الهیات سیاسی به شکل خمینیسم در حسینیه ارشاد زاده شده باشد.” جایی چون حسینیه ارشاد مکانی برای داد و ستد میان سنت و ایدیولوژیهای جدید بوده اما “این لزوما پدیده نوگرایی ارشادی را زیر خمینیسم قرار نمیدهد.” او معتقد است این پدیده شاخص مرحلهای در تاریخ متجدد شدن دین هم هست که در مسیحیت، به ویژه مسیحیت پروتستانی نمونه آن را میبینیم.
آقای نیکفر میگوید عصری نو (New Age) در شیعیگری آغاز شده که شاخصه آن معتقدان به اصطلاح “هردنبیلِ” بیزار از روحانیون و روحانیون گریزان از حوزه است. او میگوید شاید در آینده حسینیه ارشاد نقطه شروع این “عصر نوشیعیگری” قلمداد شود.